کد مطلب:188753 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:158

هشدار به برخی خلفا درباره ی کجروی ها
امام باقر (ع) در نامه به یكی از خلفای بنی امیه، كجروی های وی را چنین برشمرده است:

و از جمله كارهای نادرست، این است كه جهاد در جامعه ی اسلامی ضایع شده و ارزش و كاربرد اصلی خود را از دست داده است.



[ صفحه 157]



جهادی كه خداوند آن را بر سایر اعمال برتری بخشیده و عمل كننده ی به جهاد را بر سایر نیكوكاران و عبادتگران رجحان داده، و ایشان را از درجات عالیتر و مغفرت و رحمت بیشتری بهره مند گردانیده است؛ زیرا در پرتو جهاد است كه دین در پهنه ی جوامع طلوع می كند و به وسیله ی همین جهاد است كه دشمنان دین تار و مار می شوند، و خداوند در سایه ی همین ارزش، جان و مال مؤمنان را خریده و به ایشان بهشت بخشیده است، معامله ای همراه با رستگاری و موفقیت!

خداوند در مسیر جهاد با مؤمنان شرط كرده است كه حدود و قوانین الهی را رعایت كنند.

اولین شرط این است كه در پرتو جهاد مردم را از اطاعت خلق بازدارند و به اطاعت خدا دعوت كنند، و ملت ها را از عبادت مخلوق به عبادت خالق سوق دهند، و از ولایت و رهبری غیر خدا به ولایت و رهبری و محبت خدا رهنمون شوند.

كافرانی كه از پرداخت جزیه (و به رسمیت شناختن حكومت اسلامی) امتناع ورزند كشته می شوند و خانواده ی آنان اسیر خواهند شد.

باید توجه داشت كه جهاد برای این نیست كه مردم را از اطاعت یك بنده به اطاعت بنده ای دیگر همانند او، وا دارند!

هرگاه كافران در دایره ی حاكمیت اسلام، جزیه را بپذیرند، نباید مورد تعدی و ظلم قرار گیرند، و نباید پیمانی كه با آنان بسته می شود، شكسته شود.

جزیه و مالیاتی كه برای این گروه تعیین می شود، باید پایینتر از توان و طاقت آن ها و فروتر از قدرتشان باشد.

اموال و غنایمی كه در پرتو جهاد به دست می آید، از آن همه ی مسلمانان است و گروه خاصی نسبت به آن اولویت و مالكیت ندارند.

اگر در راستای جهاد، كارزاری صورت گرفت و اسیری به دست آمد، باید در مسایل ویژه ی هر یك به روش پیامبر (ص) و قانون دینی آن عمل كرد.

(سوگمندانه دیده می شود كه این رهنمودهای دینی مورد توجه قرار نمی گیرد و) نابینا و افلیج مورد تكلیف قرار می گیرند، با این كه امكانات جهاد در اختیار ندارند و خداوند ایشان را معذور دانسته است!

از سوی دیگر، همانان كه توان جهاد دارند، نیز به گونه ای تحت تكالیف



[ صفحه 158]



طاقت فرسا و دشوار قرار می گیرند!

در گذشته، مردم مصر با دشمنانی كه به سراغشان می آمدند و یا همجوار آنان بودند، به نبرد می پرداختند، ولی در اعزام نیروها به جنگ، میانشان عادلانه رفتار می شد. (این گونه نبود كه گروهی هماره در جنگ باشند و عده ای همیشه در آسایش و رفاه پشت جبهه بسر برند!)

دریغا! كه امروزه همه ی آن ارزش ها و شیوه های بایسته از میان رفته است!

مردم در دو طبقه خلاصه شده اند!

1- كسانی كه خود موظف به جهادند و باید جان و مال خود را با خدا سودا كنند! ولی در این راه اجیر دیگران شده، برای رفتن به جهاد مزد می گیرند.

2- گروهی كه بر اساس حكم الهی معذور از جهادند، ولی تكلیف می شوند تا كسانی را اجیر كرده، آنان را عوض خود، به جهاد بفرستند.

حج از میان رفته و ضایع گشته است و مردم تهیدست شده اند.

كسی كه این كژی ها را پدید آورده، به راستی منحرف ترین منحرفان است.

و آن كس كه جهاد را به گونه ی صحیح آن برپا دارد و آن را به جامعه ی اسلامی بازگرداند، براستی استوارترین مردم در راه حق خواهد بود.

هان! آنچه اكنون بر جهاد می گذرد، خطایی است بزرگ! [1] .



[ صفحه 159]




[1] كتب ابوجعفر (ع) في رسالة الي بعض خلفاء بني امية: و من ذلك ما ضيع الجهاد الذي فضله الله عزوجل علي الاعمال و فضل عامله علي العمال تفضيلا في الدرجات و المغفرة و الرحمة لانه ظهر به الدين و به يدفع عن الدين و به اشتري الله من المؤمنين انفسهم و اموالهم بالجنة بيعا مفلحا منجحا، اشترط عليهم فيه حفظ الحدود و اول ذلك الدعاء الي طاعة الله عزوجل من طاعة العباد و الي عبادة الله من عبادة العباد و الي ولاية الله من ولاية العباد، فمن من دعي الي الجزية فأبي قتل و سبي اهله و ليس الدعاء من طاعة عبد الي طاعة عبد مثله و من أقر بالجزية لم يتعد عليه و لم تخفر ذمته و كلف دون طاقته و كان الفي ء للمسلمين عامة غير خاصة و ان كان قتال و سبي سير في ذلك بسيرته و عمل في ذلك بسنته من الدين ثم كلف الأعمي و الأعرج الذين لا يجدون ما ينفقون علي الجهاد بعد عذر الله عزوجل اياهم و يكلف الذين يطيقون ما لا يطقون و انما كانوا اهل مصر يقاتلون من يليه يعدل بينهم في البعوث، فذهب ذلك كله حتي عاد الناس رجلين اجير مؤتجر بعد بيع الله و مستأجر احبه غارم و بعد عذر الله. و ذهب الحج فضيع و افتقر الناس فمن اعوج ممن عوج هذا و من اقوم ممن اقام هذا. فرد الجهاد علي العباد و زاد الجهاد علي العباد، ان ذلك خطأ عظيم. فروع كافي 5 / 3؛ كتاب الجهاد، حديث 4.